نقد انیمیشن افسون (Encanto )؛ سرگردان میان قدرت اراده و قدرت جادو
به گزارش بانه مارکت، این انیمیشن موزیکال شصتمین فیلم رسمی کمپانی والت دیزنی است که نقطۀ قوتش صدا های سرزنده و ترانه های عالی لین مانوئل میراندا است. اما این فیلم با وجود محاسنی که دارد نشان دهندۀ بحرانی برای والت دیزنی است و یک قدم دیگر به سمت بن بست تفریح های بی روح و کلیشه ای است؛ مضمونی کاملا ماشینی و مصنوعی که در کارخانه رویاسازی فراوری شده. بعضی لحظات درخشان و صحنه های موزیکال خوشایند در فیلم وجود دارد، اما در کل انگار فیلم افسون در پی همان کمال بی نقص و بی مسئله ای است که خود فیلم می خواهد نقدش کند. خط داستانی فیلم هم تصنعی و کج دار و مریز به نظر می رسد.
قهرمان فیلم میرابل مادریگا است؛ یک دختر نوجوان باهوش و درونگرا و عینکی که با خانواده پرجمعیتش در یک خانۀ جادویی زندگی می نماید. این خانۀ جادویی خانه ای زنده است که می تواند فکر کند و محل آن هم یک روستای خوش چشم انداز در یک درّۀ جادویی است. صداپیشۀ شخصیت میراندا استفانی بئاتریس است که شهرتش بیشتر به خاطر نقش دیاز در کمدی بروکلین 9-9 است.
مادربزرگ میرابل یک مادرسالار با ابهت به نام آبیولا است (با صداپیشگی ماریا سیسیلیا بوترو) که شوهرش را سال ها پیش گم نموده است. این خانه به شکلی جادویی در همان زمان برای او به وجود آمده و یک جور مبارزه علیه آن اندوه بزرگ بوده است. همۀ بچه ها و نوه های آبیولا یک نیروی جادویی مخصوص به خود دارند که این باعث افتخار آبیولاست. جولیا، مادر میرابل (آنژی کپدا)، می تواند با غذاهایش بیماران را شفا بدهد و به نظرم آدمی که زیاد خرده گیر باشد از خودش می پرسد که پس چرا او بینایی دخترش را شفا نمی دهد. ایزابلا، خواهر میرابل (دیان گوئررو)، یک پرنسس تمام عیار است که می تواند با زیبایی اش گل ها را شکوفا کند. خواهر دیگرش لوسیا (جسیکا دارو) خیلی قوی است و می تواند ساختمان ها را از جا بلند کند. خاله پپا (کارولینا گایتان) می تواند آب و هوا را کنترل کند و دخترعمو دولوریس (آداسا) شنوایی فوق العاده ای دارد. یکی دیگر از اعضای این خانواده جورواجور پسرعمو کامیلو (رنزی فلیز) است که می تواند تغییر شکل بدهد، چون خودش هم هنوز نمی داند که دقیقا کیست.
اما صبر کنید؛ یک نفر هست که هیچ موهبتی ندارد و او کسی نیست جز میرابل بیچاره. اما وقتی که یک بحران وحشتناک و ناگهانی پیش می آید و همۀ اعضای خانوادۀ مادریگال قدرت هایشان را از دست می دهند، این میرابل است که وارد می گردد و همه کس و همه چیز را نجات می دهد. او ردی از برونو (جان لگوئیزامو) عموی گمشدۀ خانواده پیدا می نماید که قدرت پیشگویی اش باعث شده بود بتواند این بحران و نقش میرابل در حل آن را از قبل بداند. و خب حالا شاید بهتر باشد که اعضای این خانواده که تعصب زیادی روی قدرت های خود داشته اند به این نتیجه برسند که نیروهایشان در واقع علامتی جمعی برای غم و بدبختی بوده است. شاید آن ها به میرابل بی ادعا و فروتن نیاز داشته اند تا باعث گردد به این درک تازه برسند.
پس بالاخره استعداد های جادویی آن ها چیز خوبی بوده یا نه؟ در دو صحنۀ ابتدایی فیلم به نظر نمی رسد که این قدرت ها خیلی هم چیز بدی باشند؛ انگار آن ها جزئی از خوشبختی معصومانۀ هر کدام از افراد خانواده هستند و اصلا باعث ایجاد روحیه ای منفی نشده اند؛ و نکتۀ دیگر این که اصلا هدف اصلی ای که در خط داستانی فیلم دنبال می گردد نجات دادن همین نیرو های جادویی است؛ بنابراین اینکه در نهایت این نیرو ها به عنوان چیزی منفی نشان داده می شوند یک چرخش ناگهانی غیر قابل توجیه و ناخوشایند است. این در واقع یک تناقض است که فیلم نه به آن اذعان می نماید و نه آن را حل می نماید؛ به خصوص که اشاره ای کوچک هم به این می گردد که ممکن است آن نیرو ها دوباره به صورتی جادویی احیا شوند و برگردند. خلاصۀ کلام: این یک فیلم بی روح است که اصلا قانع کننده نیست.
منبع: theguardian.com
منبع: فرارو